علی ابن موسی الرضا |
زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (ع) مقدمه: امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند.
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
[ شنبه 90/5/22 ] [ 4:12 عصر ] [ یکدل تنها ]
اوضاع سیاسی امام:
[ شنبه 90/5/22 ] [ 4:10 عصر ] [ یکدل تنها ]
اخلاق و منش امام:
[ شنبه 90/5/22 ] [ 4:9 عصر ] [ یکدل تنها ]
مذاکرات مامون با حضرت رضا علیه السلام و مساله ولایتعهدى
هنگامى که امام رضا علیه السلام وارد «مرو» شد و مورد استقبال مامون و همراهان قرار گرفت، در خانه مخصوصى که براى امام علیه السلام آماده شده بود وارد گردید و پس از چند روز استراحت و رفع خستگى راه مذاکرات مامون و حضرت رضا علیه السلام شروع شد در اینجا نظر شما را به حدیثى ک بیانگر خلاصه این مذاکرات است جلب مى کنیم: اباصلت هروى مى گوید: مذاکرات مامون با حضرت چنین شروع وادامه یافت: مامون: اى پسر رسول خدا! علم، کمال، پارسایى و تقوا و عبادت تو را بخوبى شناخته ام نظرم به اینجا رسیده که شما از من سزاوارتر به مقام رهبرى هستید. امام رضا(ع): به بندگى خدا افتخار مى کنم، و به وسیله زهد از دنیا امید نجات از گزند دنیا را دارم، و به وسیله تقوا و پروا از گناهان، به رستگارى و وصول به نعمتهاى الهى امیدوارم، و در پرتو تواضع در دنیا آرزوى مقام ارجمند در پیشگاه خداوند دارم. مامون: من تصمیم گرفته ام خودم را از مقام خلافت و رهبرى عزل کنم و آن را بر عهده شما بگذارم. امام رضا(ع): اگر این مقام از آن تو است، خداوند آن را براى تو قرار داده، بنابراین براى تو روا نیست لباسى را که خداوند آن را براى قامت تو دوخته، از قامتت بیرون آورى و به دیگرى بسپارى، و اگر خلافت از آن تو نیست، براى تو روا نیست چیزى را که از آن تو نیست، به من واگذار کنى . مامون: اى پسر پیامبر! حتما باید این مقام را بپذیرى! امام رضا (ع): لست افعل ذلک طایعا ابداً. هرگز! این کار را از روى اختیار انجام نمى دهم.» مامون، مکرر با امام(ع) در این مورد گفتگو مى کرد و مى کوشید که امام رضا علیه السلام مقام خلافت را بپذیرد، مطابق بعضى از روایات این مذاکرات حدود دو ماه به طول انجامید امام همچنان در خواست مامون را رد مى کرد (1)امام رضا (ع): سوگند به خدا پدرم از پدرانش، از امیرمومنان علیه السلام نقل کردند که رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم در مورد من مى فرمود: «من قبل از تو در حالى که به زهر مسموم شده ام مظلومانه کشته مى شوم فرشتگان آسما و زمین براى (مظلومیت) من مى گریند، و در سرزمین غربت در کنار قبر هارون به خاک سپرده مى شوم. مامون با شنیدن این سخن گریه کرد و سپس گفت: «اى پسر پیامبر! با زنده بودن من چه کسى تو را مى کشد یا قدرت اسائه ادب نسبت به تو دارد؟!!» امام رضا(ع): اگر خدا بخواهد قاتل خودم را معرفى مى کنم. مامون: اى پسر پیامبر! تو با این سخنت مى خواهى، خود را سبک (و راحت) کنى و مقام (خلافت و ولیعهدى) را از خود دور سازى، تا مردم بگویند، على بن موسى الرضا (ع) در دنیا زاهد است!! امام رضا (ع): سوگند به خدا از آن هنگام که خدا مرا آفریده دروغ نگفته ام، و زهد را براى دنیا ننموده ام، و من مى دانم که مقصود تو (از این ترفند و نیرنگ) چیست؟ مامون: مقصود من چیست؟ امام رضا (ع): اگر راست بگویم در امان هستم. مامون: آرى در امان هستى. امام رضا (ع): مقصود تو این است که مردم بگویند; «على بن موسى الرضا علیه السلام در دنیا زهد ننمود بلکه دنیا در او زهد نمود (او دنیا را رها نکرد بلکه دنیا او را رها کرد) (2) آیا نمى بیند که به طمع خلافت، مقام ولایتهدى را پذیرفت». وقتى که مامون سخن صریح و قاطع امام رضا علیه السلام را شنید، خشمگین شد و به امام (ع) گفت: تو همواره با من برخورد ناپسند مى کنى و از خشونت و جلالت من خود را در امان مى یابى، به خدا سوگند یاد مى کنم که اگر ولایتهدى را نپذیرى تو را بر آن مجبور سازم اگر آن را بر عهده گرفتى که هیچ، وگرنه گردنت را مى زنم. امام رضا: خداوند مرا نهى کرده که خودم را با دست خودم به هلاکت بیفکنم. اگر پاى اجبار و قتل در کار است، آنچه بخواهى انجام بده; و انا اقبل ذلک على انى لا اولى احداً و لااعزل احداً و لا انقض رسماً، و لا سنته و اکون فى الامر من بعید مشیراً. « و من ولایتعهدى را مى پذیرم مشروط بر اینکه: هیچ کس را نصب و عزل نکنم، و رسم و سنتى را جابجا ننمایم، بلکه دورادور نظارت و اشاره نمایم.» مامون پیشنهاد و شرایط امام رضا علیه السلام را پذیرفت، و آن حضرت را در حالى که از قبول ولایتعهدى ناراضى بود، ولیعهد خود قرار داد.(3) نتیجه اینکه: ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام آن هم پس از اجبار - فقط اسمى بى مسمى و مشروط بر کناره گیرى از سیاستهاى مامون بود، مامون با ترفندهاى خود مى خواست به خیال خود آن حضرت را بفریبد و ارکان متزلزل حکومت خود را در پرتو وجود امام علیه السلام استوار سازد، ولى امام علیه السلام هوشمندانه خود را از چنگال او نجات داد و به مردم فهماند که از رژیم سیاسى حکومت مامون کاملا جدا است و هیچ گونه دخالتى ندارد و این رابطه اجبارى ظاهرى هم - همان گونه قبلا ذکر شد - براى احقاق حق و ابطال باطل، و دفاع از حقوق مستضعفین بر اساس رعایت «اهم و مهم» است.(4)
[ شنبه 90/5/22 ] [ 4:7 عصر ] [ یکدل تنها ]
نماز پر شکوه عید امام رضا علیه السلام که نا تمام رها شد!
پس از مجلس بیعت براى ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام که در روز 5 رمضان سال 203 رخ داد. (25 روز بعد) روز عید فطر فرا رسید(5) مامون توسط شخصى، براى امام رضا علیه السلام پیام داد که براى نماز عید آماده شو و آن را اقامه کن و خطبه آن را بخوان. امام رضا علیه السلام به مامون پیام داد: به شروطى که در مورد ولایتعهدى بین من و تو بود آگاه هستى، بنابراین مرا از خواندن نماز عید و خطبه (که از شئون حکومت است) معاف بدار. مامون مى خواهم با انجام این کار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و کمالات تو را بشناسند. حضرت رضا علیه السلام کراراً از مامون مى خواست که مرا معاف بدار، ولى مامون با اصرار و پا فشارى، مى گفت: باید نماز عید را شما اقامه کنى!! سرانجام حضرت رضا علیه السلام به مامون پیغام داد که اگر بنا است من نماز را بخوانم، من مانند روش پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و امیر مومنان علیه السلام نماز مى خوانم (نه مانند روش خلفا). مامون: «هر گونه مى خواهى، بخوان.» «آنگاه مامون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا علیه السلام آمده و اجتماع کنند». یاسر خادم مى گوید: سرداران و سپاهیان در خانه امام و اطراف آن اجتماع کردند، مردم از بزرگ و کوچک و زن و مردم و کودک سر راه امام، صف کشیدند، عده اى در پشت بامها رفتند (شکوه ملکوتى خاصى همه جا را فرا گرفت) هنگامى که خورشید طلوع کرد، امام رضا علیه السلام غسل نمود و عمامه سفیدى که از پنبه بود بر سر نهاد، یک سرش را روى سینه و سر دیگرش را میان دو شانه انداخت، و دامن به کمر زد و به همه پیروانش دستور داد چنان کنند. سپس عصاى پیکان دارى را به دست گرفت و بیرون آمد، ما در پیشاپیش آن حضرت حرکت مى کردیم او پا برهنه بود وقتى که حرکت کرد و سر به سوى آسمان بلند کرد و چهار بار تکبیر گفت (آنچنان تکبیرهاى آن حضرت پر جذب و ملکوتى بود که) ما گمان کردیم آسمان و در و دیوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گویند: الله اکبر...
ارتشیان و کشوریان، با شکوه ویژه اى، صف در صف ایستاده بودند، امام رضا علیه السلام در خانه ایستاد و فرمود: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، (الله اکبر) على ما هدانا، الله اکبر على ما رزقنا من بهیمه الانعام و الحمدالله على ما ابلانا.(6) همه جمعیت، صداى خود را به این تکبیرها بلند کردند (آنچنان آواى ملکوتى تکبیر در فضاى ملکوتى محضر امام، پیچید و اثر بخش بود) که سراسر شهر «مرو» یکپارچه به گریه و شیون و فریاد تبدیل گردید. هنگامى که سردمداران و روسا، دیدند امام رضا علیه السلام با کمال سادگى وبا پرهنه از خانه بیرون آمده از مرکبها پیاده شدند و پا برهنه گشتند و همراه امام حرکت نمودند، حضرت در هر ده قدمى مى ایستاد و سه تکبیر مى گفت، زمین و زمان با احساسات پر شورى در حالى که گویا اشک مى ریزند، با غرش تکبیر، همنوا شده بودند. وضع آن صحنه عظیم ملکوتى را به مامون گزارش دادند، فضل بن سهل ذوالریاستین (نخست وزیر و رئیس ارتش) در نزد مامون بود، به مامون گفت: «اى امیر مومنان! اگر امام رضا علیه السلام با شکوه به مصلى برسد، مردم شیفته مقام او گردند (و آنگاه براى مقام شما خطرناک خواهد شد)، صلاح این است که از او بخواهى تا بازگردد.»
مامون، شخصى را نزد امام رضا علیه السلام فرستاد و توسط او درخواست بازگشت کرد. امام رضا علیه السلام بى درنگ کفش خود را طلبید و سوار بر مرکب شد و بازگشت. شیخ مفید (ره) در ارشاد مى نویسد. مامون براى حضرت رضا علیه السلام چنین پیام داد: ما تو را زحمت دادیم و نمى خواهیم زحمت دیگرى بر تو افزون گردد، کرم فرما و بازگرد، و باید همان پیش نمازى که (قبلا) با آنها اقامه نماز مى کردم، نماز را اقامه کند.» امام علیه السلام بازگشت، سر و صدا و فریاد و اختلاف مردم بلند شد و در آن روز نماز عید بدرستى انجام نشد.(7)
پاسخ امام رضا علیه السلام به پرسشهاى اعتراض آمیز همان گونه که قبلا یاد آورى شد، هرگز امام رضا علیه السلام به پذیرش و لایتعهدى راضى نبود، بلکه بر اثر تهدید مامون، به آن مجبور گردید. نا خشنودى آن حضرت در حدى بود که مى گفت: «خدایا اگر نجات من از آنچه در آن هستم به وسیله مرگ است، همین لحظه مرگ مرا برسان، آن حضرت همواره محزون و غمگین بود تا از دنیا رفت.»پس از ولایتعهدى ظاهرى آن حضرت عده اى به صورت سوال و بعضى به صورت اعتراض، از آن حضرت پرسیدند: ک چرا ولایتعهدى مامون را پذیرفته است؟ آن بزرگوار در پاسخ آنها گاهى مى فرمود: «عزیز مصر، مشرک بود، حضرت یوسف پیامبر خدا بود، یوسف از عزیز مصر در خواست کرد که او را رئیس دارایى کشور کند، در صورتى که مامون مسلمان است و من نیز وصى هستم.» زمانى مى فرمود: خدا مى داند که مرا بین قبول و قتل مجبور ساختند، قبول را بر قتل ترجیح دادم، آیا یوسف علیه السلام پیامبر خا نبود او هنگام ضرورت رئیس دارایى کشور مصر گردید، اضطرار و اجبار مرا بر آن واداشت.» (8)
و در عبارتى فرمود: على انى ما دخلت فى هذا الامر الا دخول خارج منه، فالى الله المشتکى، و هو المستعان: « به علاوه من بر مساله و لایتعهدى وارد نشدم مگر همچون کسى که در عین ورود بیرون آن هستم. (یعنى هیچ گونه دخالتى ندارم بلکه فقط نامى از ولایتعهدى است) به سوى خدا شکایتم را مى برم، و او است محور یارى طلبان.» شخص دیگرى به امام رضا علیه السلام عرض کرد: چه چیز موجب شد که ولایتعهدى مامون را پذیرفتى؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمومد: «همان چیزى که موجب شد جدم امیر مومنان على علیه السلام به شوراى (شش نفرى عمر بن خطاب) وارد گردید.» از این پاسخها چند مطلب زیر به دست مى آید: 1- امام رضا علیه السلام از پذیرش ولایتعهدى ناراضى بود. 2- آن حضرت براى قبول آن، مجبور گردید. 3- ولایتعهدى آن حضرت، ظاهرى و اسم بى مسمّى بود. 4- ولایتعهدى او همچون ورود یوسف در دستگاه طاغوتى فراعنه مصر، براى احقاق حق و دفاع از حقوق مستضعفین، از روى ضرورت بود. 5- ولایتعهدى آن حضرت، همچون ورود امیر مومنان على علیه السلام در شوراى شش نفرى عمر، از روى اجبار و اتمام حجّت بود. اینک در اینجا براى توضیح بیشتر به یک نمونه، شامل بیانات فرهنگ ساز آن حضرت، و موضعگیرى سیاسى او، و مناظرات او اشاره مى کنیم، تا به آنچه گفته شد پى ببریم. [ شنبه 90/5/22 ] [ 4:4 عصر ] [ یکدل تنها ]
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |